• خطبه ها
  • در ستايش پيغمبر اكرم و بيان بعضى از صفات آن بزرگوار
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

در ستايش پيغمبر اكرم و بيان بعضى از صفات آن بزرگوار

« 363»

(115) (و من خطبة له ( عليه ‏السلام  )) أَرْسَلَهُ دَاعِياً إِلَى الْحَقِّ وَ شَاهِداً عَلَى الْخَلْقِ فَبَلَّغَ رِسَالَاتِ رَبِّهِ غَيْرَ وَانٍ وَ لَا مُقَصِّرٍ وَ جَاهَدَ فِي اللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَيْرَ وَاهِنٍ وَ لَا مُعَذِّرٍ إِمَامُ مَنِ اتَّقَى وَ بَصَرُ مَنِ اهْتَدَى  

« 364»

(مِنْهَا)وَ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَى الصُّعُدَاتِ تَبْكُونَ عَلَى أَعْمَالِكُمْ وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَرَكْتُمْ أَمْوَالَكُمْ لَا حَارِسَ لَهَا وَ لَا خَالِفَ عَلَيْهَا وَ لَهَمَّتْ كُلَّ امْرِئٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ لَا يَلْتَفِتُ إِلَى غَيْرِهَا وَ لَكِنَّكُمْ نَسِيتُمْ مَا ذُكِّرْتُمْ وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ فَتَاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ وَ تَشَتَّتَ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ اللَّهَ فَرَّقَ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أَلْحَقَنِي بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِي مِنْكُمْ قَوْمٌ وَ اللَّهِ مَيَامِينُ الرَّأْيِ مَرَاجِيحُ الْحِلْمِ مَقَاوِيلُ بِالْحَقِّ مَتَارِيكُ لِلْبَغْيِ مَضَوْا قُدُماً عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ أَوْجَفُوا عَلَى الْمَحَجَّةِ فَظَفِرُوا بِالْعُقْبَى الدَّائِمَةِ وَ الْكَرَامَةِ الْبَارِدَةِ أَمَا وَ اللَّهِ لَيُسَلَّطَنَّ عَلَيْكُمْ غُلَامُ ثَقِيفٍ الذَّيَّالُ الْمَيَّالُ يَأْكُلُ خَضِرَتَكُمْ وَ يُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ إِيهٍ أَبَا وَذَحَةَ أقول الوذحة الخنفساء . و هذا القول يومئ به إلى الحجاج و له مع الوذحة حديث ليس هذا موضع ذكره .


 از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است (در ستايش پيغمبر اكرم و بيان بعضى از صفات آن بزرگوار):  قسمت أول خطبه (1) خداوند متعال حضرت مصطفى را فرستاد كه خلائق را بسوى حقّ تعالى دعوت فرمايد، و بر طاعت و معصيت آنان (در قيامت) شاهد و گواه باشد، (2) پس احكام پروردگارش را تبليغ نمود بدون هيچ گونه سستى (در انجام وظيفه) و يا تقصير و كوتاهى، و در راه خدا با دشمنان او جهاد كرده جنگيد بدون آنكه ضعف و ناتوانى بر او راه يابد و يا آنكه عذر و بهانه آورد، (3) او است‏  

 ص364

پيشواى پرهيزكاران و بيناى هدايت شدگان (كه راه راست را شناخته رستگارى مى ‏طلبند).  

 ص365

قسمتى دوم از اين خطبه است (كه از پيدايش حجّاج ابن يوسف و تسلّط و ستم او بر اهل كوفه خبر داده، و آنان را از نتيجه كردار زشتشان آگاه ساخته مى ‏فرمايد): (4) اگر بدانيد آنچه من مى ‏دانم از نهان آنچه بر شما آشكار نيست (فتنه حجّاج) هر آينه (از خانه ‏هاى خودتان و خوابيدن بر بالين چشم پوشيده) بسوى خاكها (بيابانها) مى ‏رويد (از اضطراب و نگرانى زندگانى در بيابانها را بر شهرها ترجيح مى ‏دهيد، و) بر كرده ‏هاى (زشت) خويش (پيروى نكردن از دستور امام خود كه به ستم و خونريزى حجّاج منتهى خواهد شد) گريه مى ‏كنيد، و چون زنهاى فرزند مرده لطمه به سينه و رو مى‏ زنيد، و اموال خود را بى نگهبان و بدون سرپرست رها مى ‏نماييد، (5) و هر مردى از شما چنان بخود گرفتار و بيچاره است كه بديگرى متوجّه نمى ‏باشد، ولى (اكنون آسوده نشسته نگران نيستيد، چون آنچه من مى ‏دانم نمى ‏دانيد، و) پند و اندرزى كه بشما داده‏اند (امريّه رسول اكرم در باره اطاعت و پيروى از امام) فراموش كرديد، و از آنچه شما را بر حذر داشته ‏اند (كه بر اثر رفتار ناپسنديده خلفاء جور و ستمگر بالأخره بر شما مسلّط خواهند شد) ايمن گشتيد، پس رأى و انديشه شما سر در گم و كارتان پراكنده و درهم گرديد (در امور زندگانى نمى ‏دانيد چگونه رفتار نمائيد، و بپاى خود ميان آتش فتنه و فساد رفته و دشمن را بر خويش مسلّط خواهيد نمود) (6) و (چون اين رويّه شما ننگ آور است) دوست دارم كه خدا ميان من و شما را جدائى افكنده و مرا بكسي كه سزاوارتر است از شما بمن (حضرت رسول و حمزه و جعفر و آنهائى كه زير بار ظلم و جور نرفتند) ملحق گرداند (زيرا آنان): (7) بخدا سوگند مردمانى بودند داراى رأى و انديشه‏ هاى پسنديده و حلم و بردبارى بسيار، و گفتار بحقّ و راست كه ظلم و ستم روا نمى‏ داشتند (در راه گمراهى قدم نمى ‏نهادند) (8) بر راه راست رفتند در حالت سبقت و پيشى گرفتن، و بر راه روشن (هدايت و رستگارى) شتافتند، پس بآخرت جاويدان و بعيش و خوشى نيكو و گوارا دست يافتند (بهشت نصيب آنان گشت) (9) آگاه باشيد سوگند بخدا (بر اثر سستى و سهل انگارى در امر جهاد و جلوگيرى نكردن از ستمگران كارتان بجائى رسد كه) پسرى از قبيله بنى ثقيف (حجّاج ابن يوسف) بر شما مسلّط خواهد گرديد كه از روى تكبّر و تبختر جامه بروى زمين كشد و از حقّ رو گردانيده جور و ستم بسيار نمايد، سبزه شما را مى ‏خورد (مالتان را تصرّف مى ‏نمايد) و پيه شما را آب مي كند (شما را همواره بظلم و ستم گرفتار  

 ص366

و رنجور سازد) (10) بياور آنچه دارى اى أبا و ذحة (وذحه در لغت بمعنى پشكلى است كه در زير دنبه گوسفند از بول و سرگين بسته مي شود، امام عليه السّلام بواسطه رنجش از اصحاب خود اين جمله را فرموده و پيدايش حجّاج را خواسته و باين خبر شگفت آور از غيب اشاره نموده، و ليكن مردم ندانستند كه وذحه چيست و مراد آن حضرت به كيست تا زمانيكه حكايت حجّاج با خنفساء «نام حيوانى كوچكتر از جعل» و ناميدن حجّاج خنفساء را بلفظ وذحه بر زبانها افتاد، آنگاه بمقصود امام پى بردند. ابن ميثم بحرانىّ رحمه اللّه در شرح نهج البلاغه در اينجا چنين بيان فرموده: روزى حجّاج بر سجّاده خود نماز مى ‏گزارد خنفسايى بجانب او رو آورد، گفت آنرا از من دور كنيد كه وذحه‏اى است از وذح شيطان، و هم از او روايت شده كه گفت خدا بكشد گروهى را كه گمان ميكنند اين حيوان مخلوق خدا است، گفتند: پس خلق كيست گفت از وذح شيطان است. سيّد رضىّ فرمايد:) مى ‏گويم: مراد از وذحه، خنفساء است (حجّاج اين لفظ را بر خنفساء اطلاق نموده، نه آنكه در لغت معنى آن خنفساء باشد) و اين فرمايش اشاره به آمدن حجّاج است، و او را با وذحه حكايتى است كه جاى بيان آن اينجا نيست.